کد مطلب:210458 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:304

اوضاع سیاسی در عهد امام صادق
در زمان امام صادق علیه السلام خلافت از دودمان اموی به دودمان عباسی منتقل شد. عباسیان از بنی هاشم اند و عموزادگان علویان به شمار می روند. در آخر عهد امویان كه كار (مروان بن محمد) خلیفه ی آخر اموی به عللی سست شد، گروهی از عباسیون و علویون دست به كار تبلیغ و دعوت شدند. در آن زمان و تاكنون نیز علویان دو دسته اند: بنی الحسن علیه السلام اولاد امام مجتبی علیه السلام و بنی الحسین (اولاد سیدالشهدا) غالب بنی الحسین كه در رأس شان حضرت صادق علیه السلام بود، از فعالیت انقلابی - سیاسی ابا می كردند،



[ صفحه 21]



امام صادق علیه السلام بارها به انقلاب و ایجاد حكومت دعوت شد، ولی نپذیرفت.

در آن زمان عباسیان در ظاهر به نفع علویون تبلیغ می كردند. سفاح، منصور و برادران بزرگ ترشان ابراهیم (ملقب به ابراهیم الامام) با محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن معروف به «نفس زكیه» بیعت كردند و حتا منصور كه بعدها قاتل نفس زكیه شد، در آغاز امر ركاب عبدالله بن حسن پدر نفس زكیه را می گرفت و مانند یك خدمتكار، جامه ی او را روی زین اسب مرتب می نمود؛ زیرا عباسیان می دانستند كه در جامعه ی آن روز، زمینه و محبوبیت از آن علویون است. عباسیان، مردمی نبودند كه دلشان به حال دین سوخته باشد، هدفشان دنیا بود و چیزی جز مقام، ریاست و خلافت نمی خواستند. حضرت صادق علیه السلام كه در رأس بنی الحسین علیه السلام بود از اول، از همكاری با عباسیان امتناع می ورزیدند. از سیاست های بنی العباس این بود كه از همان اول كه دعات (دعوت كنندگان) و مبلغان رابرای تبلیغ براندازی حكومت امویان و دعوت مردم به سوی خودشان به این طرف و آن طرف می فرستادند، به نام شخص معینی نمی فرستادند؛ به عنوان «الرضا من آل محمد» یا «الرضی من آل محمد» یعنی یكی از اهل بیت پیامبر علیه السلام كه شایسته باشد، تبلیغ می كردند، ولی فی الواقع در نهان، جاده را برای خود صاف می نمودند، دو نفر از دعات «دعوت كنندگان» بنی عباس از همه معروف ترند؛ یكی عرب به نام «ابوسلمه خلال» كه در شهر كوفه مخفی می زیست و سایر دعات و مبلغان را اداره می كرد و به او «وزیر آل محمد» نیز لقب داده بودند. و نخستین بار كلمه ی وزیر در اسلام به او گفته شد و دیگری: ایرانی كه همان سردار معروف، ابومسلم



[ صفحه 22]



خراسانی است و به او «امیر آل محمد» لقب داده بودند. مطابق با نقل «مسعودی» در كتاب «مروج الذهب» بعد از كشته شدن ابراهیم الامام (برادر بزرگ تر سفاح و منصور كه سفاح را وصی و جانشین خود قرار داده بود) نظر ابوسلمه خلال بر این شد كه دعوت به حكومت را از عباسیان به علویان متوجه كند؛ از این رو دو نامه به یك مضمون به مدینه نوشت و به وسیله ی یك نفر فرستاد. یكی برای حضرت صادق علیه السلام كه در رأس و رئیس بنی الحسین بود و یكی هم برای عبدالله بن الحسن بن الحسن علیه السلام كه بزرگ بنی الحسن علیه السلام بود. امام صادق به آن صادق علیه السلام به آن نامه اعتنایی نكرد و هنگامی كه فرستاده ی ابوسلمه اصرار كرد و جواب خواست، حضرت صادق علیه السلام در حضور خود او نامه اش را به شعله ی چراغ سوزاند و فرمود: «جواب نامه این است» اما عبدالله بن الحسن با آن نامه فریب خورد و خوشحال شد و با این كه امام صادق علیه السلام به او فرمود كه فایده یی ندارد و بنی العباس نخواهند گذشت كار - حكومت - بر تو و فرزندان تو مستقر گردد، عبدالله قانع نشد و قبل از آن كه جواب نامه ی عبدالله بن الحسن به ابوسلمه خلال برسد، سفاح كه به ابوسلمه خلال را كشت و آن را به خوارج، شهرت داد. بعد از این ماجرا هم خود عبدالله بن الحسن و فرزندانش گرفتار و كشته شدند. این بود جریان ابا و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول خلافت و حكومت.